آیا وجود تفاوت مقامی در بین افراد
با عدل خدا در تضاد نیست؟ قاعدتا باید شخصی مانند پیامبر اکرم
(ص) یا یزید، هر دو یکسان به دنیا آمده باشند و هیچ یک در بدو
ورود سر سوزنی برتری نداشته باشند. امتحان در عوالِم قبل چگونه
بوده است و ... ؟ میگویند: فکر کردن به این موضوعات به کفر
کشیده میشود!
93/09/14
آیا با هیچ دلیلی میتوان "عدل" الهی را زیر سؤال برد؟ آیا
اصلاً خدایی که عادل نباشد، خداست؟!
فکر کردن به هیچ موضوعی به کفر کشیده نمیشود؛ بلکه اولاً برخی
از موضوعات است که انسان با فکر کردن به آن راه نمییابد، حتی
با مطالعه هم راه نمییابد، مثل فکر کردن در خصوص «ذات هر
چیزی»، از جمله ذات خداوند متعال. چرا که هر چیزی با «اسم،
نشانه و در موجودات با ماهیت» شناخته میشود. ثانیاً چه بسا
انسان گمان کند که فکر میکند، اما در واقع در حال تخیل است و
برای سؤالات فکری خود، پاسخهای تخیلی قرار میدهد و این حکم
تخیلی میباشد که ممکن است انسان را به کفر بکشاند.
مگر میشود انسان فکر نکند؟ خیر. بلکه باید فکر کند تا به پاسخ
برسد. حتی به این پاسخ که در چه مواردی با فکر نیز به جایی
نمیرسد. مثل آن چه در حیطهی فکر و عقل نیست، بلکه با وحی به
او خبر داده میشود.
الف – به
یقین عوالمی، قبل از به دنیا آمدن در این عالم، برای هر کسی
وجود دارد؛ چنان چه تصریح شده است که "ارواح" قبل از "ابدان"
خلق میشوند.
ب – معنای
امتحان نیز گرویدن به «ایمان و کفر» در بُعد اعتقادی و یا «عمل
خوب و بد» در بُعد عملی، که به آن صواب (کار خیر) یا معصیت
(گناه) میگویند نیست. بلکه امتحان، یعنی سیر در مراتب وجود.
امتحان، یعنی گذر موفق از یک مرحله و رسیدن به مرحله بالاتر.
لذا امتحان وسیلهی قرب و نزدیک شدن است. و
کسی که سیر صعودی نکند، سیر نزولی میکند.
ج – این
امتحان، در عالم تکوین (خلقت)، به ربوبیت الهی صورت میگیرد.
اما در این عالم، یک امتحان دیگری نیز وجود دارد که به
«اختیار» انسان مربوط است. یعنی پس از موهبت عقل و فطرت و هم
چنین رسول، وحی، کتاب و امام ... و بالاخره روشن شدن راه رشد،
از راه گمراهی، او را مجبور نمیکنند، بلکه اجازه میدهند تا
با اختیار خود، هدف (إله) و راهش را انتخاب کند، تا رشد کند.
اینجاست که «ایمان و کفر» در اعتقادات یا «صواب و گناه» در
اعمال، بروز و ظهور مییابد.
پس، در جایی که تکلیف نباشد، چنین امتحانی صورت نمیگیرد و
عوالم قبلی یا بعدی، عالَمِ تکلیف نمیباشد. چون اختیار اطاعت
یا عصیان در آن نیست.
پس، «امتحان» یعنی چگونگی گذران یک مرحله، جهت ورود به مرحلهی
بعد. لذا انسان تا در دار دنیاست و با اختیار و اراده در به
فعلیت رساندن قوهها و استعدادهای خود تلاش میکند، امتحان
هست. یعنی آن چه برایش پیش میآید، با هر چه مواجه میگردد، هر
تفکر، عمل و گفتار او امتخان است. یعنی باید از آن مرحله با
موفقیت عبور کند تا به مرحلهی بالاتر برسد.
عدالت و یکسانی:
بارها متذکر شدیم که معنای "عدالت" به هیچ وجهی "مساوات" به
معنای یکسانی نمیباشد، بلکه "عدل" یا "عدالت"، یعنی «قرار
دادن هر چیزی در جای خودش».
اساساً خلقت یکسان هیچ معنا و مفهومی ندارد، چرا که در آن
صورت، باید مَلَک، انسان، جنّ، حیوان، گیاه، جامد و ...، همه
عین هم میشدند.
پس تفاوت در خلقت، قانون نظام آفرینش است، هیچ دو چیزی یکسان
نیستند، بالتبع هیچ دو انسانی نیز یکسان نخواهند بود.
تفاوت:
تفاوت در مرتبهی وجودی و کمال هر موجودی (در نظام تکوین =
آفرینش) و در نظام (تشریع = تکلیف و عمل اختیاری) است و نه در
خوب یا بد بودن خلقت آنها. خداوند که "بد" خلق نمیکند. منتهی
مرتبهی وجودی هر مخلوقی با دیگری متفاوت است و البته هر کس
(هر مخلوقی) برای حکمت خاصی خلق شده و در این کارگاه هستی، در
جایگاه خودش قرار گرفته است (عدل). برخی اختیار ندارند، برخی
(مثل انسان و جن) اختیار هم دارند.
تکلیف:
همانطور که مراتب وجود متفاوت است، حکمتهای آفرینش هر موجودی
با دیگری متفاوت است، تکالیفشان نیز متفاوت است. تکلیف تکوینی
در نظام خلقت انجام میشود، مثل این که زنبور مکلف است عسل
تولید کند، یا خورشید و ماه و ستارگان نقشی دارند؛ اما تکلیف
"شرعی"، به موجودی که اختیار دارد اختصاص یافته است و به هر کس
نیز به اندازهی مرتبهی وجودی و موهبتهای عطا شده و توانش
تکلیف میشود.
تکالیف و مأموریتهای محوله به مراتب وجودی بالاتر، چون رسول
اعظم، امیرالمؤمنین، سیدةالسناء العالمین و سایر اهل عصمت
صلوات الله علیهم اجمعین، متناسب با مرتبهی وجودی، توانها،
استعدادها و امکانات آنهاست. لذا هیچ موقع از دیگران
نخواستهاند که مثل آنها باشند [که گله کنند چرا ما را در آن
مقام نیافریدی] و حتی از هیچ کس نیز نخواستهاند که مثل دیگری
باشد. بلکه از هر کس خواسته شده که به تناسب همان مرتبهی
وجودی و مواهب و فضیلتهای اعطایی به خودش، در صراط مستقیم و
در جهت "رشد" و "قرب" حرکت و تلاش نماید.
یکسانیها:
ابزار "شناخت و فهم" به انسان داده شده است. "عقل و فطرت" در
همه وجود دارد. بدیهیات اولیه عقلی یکیست و اصول معارف فطری
یکسان است. عقل هیچ شخص [چه آن پیرزن ریسنده باشد و چه ملاصدرا
یا ارسطو]، معلول بدون علت – حرکت بدون محرک – حادیث (پدیده)
بدون محدث (پدید آورنده) ... یا جمع نقیضین را نمیپذیرد؛ و
همه فطرتاً عاشق کمال، خداشناس، خداجو و خداپرست هستند. به
همین دلیل است که هیچ احدی در دنیا بدون پرستش وجود ندارد،
منتهی «إله»های کاذب را به جای «الله جلّ جلاله» میگذارند،
خواه نفس خودش را اله و معبود خود بگیرد، یا یک مجسمه، یا
گوسانه، یا طاغوت و ... باشد.
از این رو، به همه انسانها فرمود که وجه و جهت خود را به سوی
فطرت برگردانید، فطرت تبدیل ناپذیرد است و در حدیث نیز تصریح
شده که همه با همین فطرت متولد میشوند. «کُلُّ
مَوْلوُدٍ یوُلَدُ عَلَی الْفِطْرَةِ -
هر نوزادی بر فطرت متولد میشود» و حضرت امام باقر علیهالسلام
در شرح این حدیث فرمودند: «انسانها
بر فطرت خداشناسی آفریده شدهاند / (المیزان، علامه طباطبایی،
ج 16، ص 193، به نقل از اصول کافی) »
منتهی برخی نه با عقل کار دارند و نه با قلب و فطرت، بلکه فقط
با "اختیار" خود، بندهی نفس حیوانی میشوند و البته شیاطین
انس و جن نیز کار او را برایش زینت میدهند و بالاخره یزید و
یزیدی میشود. پسر معاویه، یزید شد و پسر یزید، پس از رسیدن به
حکومت، به منبر رفت و با حق دادن به اهل بیت علیهمالسلام،
حکومت را رها کرد و رفت و کسی از سرنوشت او مطلع نیست.
منبع : X-shobhe |